شهيد پلارك.شهید عطراگین
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ هیئت سعادت خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 208
بازدید کل : 41452
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

سعید

اسلاید عکس شمارنده
سعادت
وبلاگ هیئت سعادت





هران شقايقهاي پرپري رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك ميهمان دارد كه هر مسافري رابه ياد حماسه هاي جاودانشان مياندازد.رايحه دلپذ ير و مشام نواز معطري كه از خاك شهيد سيد احمد پلارك كه پاياني ندارد نظر همگان را به خود جلب ميكند كساني كه زياد بهشت زهرا مي‌روند، به او مي‌گويند شهيد عطري. خيلي‌ها سر مزار شهيد سيد احمد پلارك نذر و نياز مي‌كنند و از خداي او حاجت و شفاعت مي‌خواهند.

او معجزه خداوند است. ۲-از سنگ قبرش هميشه عطر ترشح مي‌كند، هميشه نمناك است و هم بوي گلاب و گلهاي معطر دارد.هيچ وقت روز سر مزار شهيد سيد احمد پلارك خالي نيست هميشه ميهمان دارد

شهید پلارک از زبان مادرش:

در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود.

شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...

مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد:

1. نماز شب

2. غسل روز جمعه

3. زیارت عاشورای هر صبح

4. ذکر 100 صلوات در هر روز و 100 بار لعن بی امیه

اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند.

شهید پلارک از زبان خواهرش:

خواهر شهید نقل می کند: وقتی بر اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود رفتم کنارش و به او گفتم: احمد! آخربه ما حلوا ندادی. جوابم را داد و گفت: آنقدر می روم ومی  آیم که یک آدم حسابی بشم.

شهید پلارک از زبان آشنایان و دوستان و همزرمانش:



در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد. اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت. یک بار در جبهه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:"اگر یک نفر مریض بشه،بهتر از اینه که همه مریض بشن."یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد.آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش آسیب دیده بودند.

قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بودیم مشهد. یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده، ولی تمام بدنش می لرزه. گفتم چی شده؟ گفت: فکر کنم تب و لرز کردم. بعد از یکی دو ساعت به من گفت امروز باید حتما بریم بهشت رضا. اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا بود. از احمد پرسیدم چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا؟ او به اصرار من تعریف کرد: دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت، تو در بهشت همسایه منی من خیلی تعجب کردم. تا به حال او را ندیده بودم. گفتم تو کی هستی، الان کجایی؟ گفت در بهشت رضا. احمد آن روز آن‌ قدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی دانست پیدا کرده و بالای مزار آن شهید با او حرفها زد.

 یکی از آشنایان خواب شهید سید احمد پلارک را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند که شهید پلارک به او می گوید:" من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، همچنین زبانهایتان را نگه دارید، در غیر اینصورت هیچ کاری از دست من بر نمی آید."

شب عاشورا بود. احمد تعدادی از بچه ها را جمع کرد و گفت: "حر،در روز عاشورا توبه کرد و امام حسین(ع) هم او را بخشید و به جمع خودشان راه داد. بیایید ما هم امشب همان کار بکنیم." نیمه شب وقتی بچه ها از خواب بیدار شدند، سید احمد گفت: پوتین هایتان را در بیاورید. سپس همگی بندهای پوتین را به هم گره زدیم و داخل و روی دوشها انداختیم. بعد چند ساعتی را در بیابانهای کوزران پیاده روی کردیم. گریه و عزاداری کردیم. هر کس زیر لب چیزی زمزمه می کرد، ولی احمد چیزهایی بر زبان جاری می ساخت که تا به حال نشنیده بودم.

سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست. جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت. هیئت گردان عمار لشکر 27 حضرت رسول (ص) هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س) نام داشت. هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد. شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت. هیچ وقت یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد. او ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت.

احمد ویژگی های داشت که او را از دیگران متمایز تر کرده بود. از جمله ایتکه بعد از خواندن هر دو رکعت نماز شب می خوابید و بیدار مشد تا دو رکعت دیگر بخواند. از او سوال شد چرا؟ می گفت نفس را باید رنج داد تا پاک شد!

 

سالها بود خانواده شهید حمیدرضا ملاحسنی(یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران) منتظر بودند .برادران شهید میخواستند مقبره ای را به صورت نمادین برایی ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و میگوید دست نگه دارید.شبی خواهر شهید در خواب میبیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او میپرسد شما اینجا چه میکنی؟شهید میگوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس میگوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه میروند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت میکنم....خواهر شهید همیشه دراین ایام به سر مزار شهید پلارک میرود.(شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده میشود)در یکی از روزها بر قسمت سر مزار در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک میبیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد.پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا میشود خانواده ایشان میفرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل میشدند بالای سرشان یک ضربدر میزد و معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده..خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم میدهند که به برادرم بگو  یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد...که بعد خواهر شهید خواب میبیندکه شهید  میگوید من در بوستان نهج البلاغه در ردیف وسط هستم.در تاریخ 12 دی 89هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام شد.

 

وصيت نامه شهيد پلارك

بسم ا... الرحمن الرحیم سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید .

یا حسین(ع) دخیلم آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی عفو... بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم ) که میدانم بر سر قبرم می آید .

ظهر عاشورا 24/6/1365

سید احمد پلارک

منبع

www.askquran.ir

 

 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: